Wednesday, October 27, 2010

باران

از ابرهایی که ناخوانده میهمان آسمان شدند
زحمت بارید
جوی زمان پر شد از شناور برگ های اضطراب

رعدی زد
و صدایی که از او جا مانده بود...

باز هم اندیشه ی تو چون رگبار
آیینه ی دریاچه ام را خط خطی کرد