Saturday, May 12, 2012

شعر بوته

من یه بوته تو یه کوچه
تو صنوبر تو یه باغی
کوچه من تار و بن بست
باغ تو سبز ِ و باقی

من به انتظار خورشید
دستی که آب برسونه
تو کنارت رود سرکش
آفتابت غم می سوزونه

کی بهت گفت که من اینجام
کی بهت گفت یه پرنده؟
یا یه پروانه ی عاشق
که می خوند از گل و خنده؟

به نسیمی که دم عصر
می یاد از مغرب جاده
من میگم حرفمو امروز
که به گوشت بگه ساده

من نمی رسم به قدت
حتی صد سال اگه باشم
مثل تو پام تو زمینه
نمی تونم جابه جاشم

زلف تو تو دست باده
تو کنار کوه و دشتی
خونه ی من لب جدول
پیش دیوارای خشتی

من همین جا دارم عادت
پیش پیچکهای خودرو
تو بمون با بید و افرا
پیش سرو و یاس خوشرو 

دریا بود دریا

سالیانیست دورم از دریا
که بی رحم و کف به کام بود
چه حقیر بود زورق نگاهم
در دهانه گرداب چشمانش

خدا بر من ببخشد که هنوز
صدای مرغان ماهیخوار هم
مرا دریا زده می کند

کج خاطری دل را
کاش چون نام عاشقان نوشته بر ماسه
اشاره ی موجی پاک می کرد

Thursday, May 03, 2012

ناز

ناز، از چشمت به روی ماسه دریا چکید
ساحل دریا شکر
امواج دریا شد عسل
صخره های سنگی شرم حضور
غوطه ور
چون تکه های چسبناک موم نرم 

گرده های اشتیاق و خواهش من
پخش می شد در هوای چشم خیس و  شرجی ات
آسمان یکسر همه زنبورکان شاد و مست
پرگرفتند از میان کندوی پر شهد و گرم سینه ات

من پر از نیشم، پر از تب
در رگم نوش گوار
خلسه ای دارم به پنهای تمام روزگار
جای سرخ بوسه هایت مانده بر گلزار تن

پولک خورشید
حل شد، در ته جام افق
آب شیرین شد مثال خواب قندآگین من
من کنارت تا ابد خواهم که خفت
تا ابد از ناز بی پایان تو
قصه و افسانه ها خواهم که گفت