Wednesday, November 29, 2006

334


مشتی دل مشتاق به دیدار عزیزان
مشتی پی کار از سوی بحرین گریزان

گردهم و باهم به چه ترتیب که کردند
عزم سفری کوته و هم دور نه چندان

سرگرم تلاشند به جدیت بی وصف
 در سوی دگر عده ای از بانو و مردان

هریک به توان قسمتی از بار به دوشش
برج و خدمه، یک کمک ناشی و کاپتان

بر دست کسی بوسه زدن هست چه نیکو
آن دست که غولی بَرَدش طاعت و فرمان

آن شخص که افسار به سمیرغ ببندد
بالاتر از آن رفت که شد رستم دستان

بنشست سلامت همه یاران به نشاطند
خوش آمدنت باد به کاشانه ی ایران


لازم به توضیح است این کالیگرام بار دوم است که ویرایش شده، نسخه اولیه آن( 8 آذر ۸۵) در زیر آورده شده. کلمه خلبان هم غلط نوشته شده بود که الان هم عوضش نمی کنم تا یادم باشه بدون چک کردن چیزی منتشر نکنم. نسخه جدید که در بالا می بینید تکنیک جدیدتری نسبت به اون دوران داره و شعرش هم تغییر کرده.
تاریخ نگارش نسخه جدید ۲۱ شهریور ۹۰ ساعت ۳ بامداد.

Saturday, November 18, 2006

یاقوت

من ندانم که چرا
  در من این حس مانده
که نبیم بدی ات را همه وقت
و به تلقین گویم:
  که فقط الماسند
  این همه خرده ی شیشه در تو

و ببندم چشمم بر همه تیرگی ات
و بگویم با خود، چشمم از نور گَزید

من ندانم که چرا دارم دوست
ریگ در کفش تو را ، سرخ یاقوت گرانانگارم

من ندانم که چرا
کاسه ی خون دلم را بینم
یک سبو پر ز شراب
و بگویم که همه دردسرم از مستی است

بد و خوبت به کنار
   من  فقط این دانم
   عاشقت گشتم و هستم
   عاشقت می مانم