Saturday, May 10, 2014

روز آخر

بازخواني پيامكي لبريز از فحش هاي هيستريك قبل از بلاك كردن فرستنده در وايبر، شما را در نقطه اي قرار مي دهد كه علي رغم دلايل قانع كننده ي من درآوردي، ضمن شك به شعورتان، نسبت به آستانه ي تحمل پذيري خود هم دچار تردید فلسفي مي شويد و جان اِف كندي درونتان زير خيمه اي از غيظ تبديل به معمر قذافي شترسوار مي شود... همه ي اينها را هم كه در زباله دان معروف تاريخ بريزيد يادآوري همزمان گره ی اخم ها و سليطه بازي هايش در آخرين صحنه ها با صحنه ي باز كردن دو رديف سه تايي قَزَن و لرزشهاي ظريف توأم با تنفس گرمش به صورت دالبي، تري دي و فول اِچ دي، تناقضي از جنس آب سرد در وجود به جوش آمده تان مي ريزد كه استكان چاي بعدازظهر شما را مثل آن جام زهر مشهور مي كند.

 بماند... 

هدست را كه بيشتر درون گوش مي فشاريد ناگهان نعره ي " نورمايند آي فايند ساموان لايك يووو..." گوش شما را تلخ و نيم كره راست مغز شما را فلج مي كند و شما در حاليكه پاي چپتان در آستانه در مستراح قفل شده به خاطر مي آوريد كه مشابه اين حس را نيز قبلاً با عبارات "گودباي ماي لاوِر، گودباي ماي فرند"،" كال مي ايريسپانسيبِل"، "باده فروش مي بده باده فروش مي بده" و "هاش هاش دارلينگ" تجربه كرده ايد. لذا ضمن تعويض تِرَك در حال پخش، حرصتان را سر اهرم شير مستراح خالي كرده و تصور مي كنيد كاش فضولات فكرتان هم بعد از صداي سيفون محو مي شدند. به هر حال هيچ چيز روز مزخرف شما را برنمي گرداند اما شات اُلمكا و پُك فيليپموريس تا حدي به شما يادآوري مي كنند كه دنيا كماكان ادامه داشته، جاي به غايت زيبا اما مسخره ايست و شايد سه ضلع مثلث معروف جذابيت، احترام و صميميت را بايد نه به صورت متصل به هم در فضاي اُقليدسي x-y بلكه در قالب چند شكل هندسي مجزا در فضاي توپولوژي يافت. به هر سو خوش به حال دوستان خطي، درجه ٢و ٣، اما اگر مثل من سينوسي باشيد يا مثل بعضيها كسينوسي، مدام از اكسترمم هايي عبور مي كنيد كه البته در آستانه ٣٠ سالگي از مبداء مختصات هم كمي دور شده اند اما به قول حكيمه ي فاضله اي: "می ارزه آدم صبر کنه، اگه واقعیش گیر نیومد بره دنبال معموليش"

اميد كه همه واقعيش رو بيابيد/يافته باشيد!