Friday, August 19, 2011

ماهِ گردِ من

نیمه گمگشته من نیم نیست
ماه گرد است و ز ابرش بیم نیست

شکل او کامل خدا بنگاشته است
غیر پرگارش ره ترسیم نیست

شاه زیبا چهرگان عالم است
چهره اش نقاشی و ترمیم نیست

چشمه ی اشکش پر از عشق زلال
جای حرص و کینه ی بدخیم نیست

خلق و کردارش بهار خرم است
فصل سبزش تابع تقویم نیست

هرکه گفت و هرچه گفت از هرکجا
جز به عقلش عامل تصمیم نیست

خون سرخش شهد چسبانِ وفاست
قلب او جز با منَش تقسیم نیست

سرو بالا قامت است و استوار
پیچک پیچنده و تسلیم نیست

بنده ی بزم است و مِی پیمودن است
برده ی سنگ و طلا و سیم نیست

هست یارم او، شریک و سرورم
کار من جز شکر و جز تکریم نیست

از چه این شأن مبارک دارد او
کار غیب است و مرا تفهیم نیست

Friday, August 12, 2011

شادخواری

نشستم شب به ساحل بندری را
سبویی بُردم و هم ساغری را

زدم جامی به یاد موج دریا
زدم با یاد دلبر دیگری را

دگر جرعه درون آب بُردم
سلامت ماهی و حوت و پری را

نسیمم داد پیغامی ز دریا
که نوشَت هر قدح تا میبَری را


Me volvió loco vino rojizo
Es el fuego, pero sé que morirá

سبو از مِی، دل از اندوه خالی
به آب افکندم هر بد باوری را

سبک بار آمدم چون سوی منزل
نوشتم بر شن این پند دری را:

لب جانان، لب جام و لب جوی
مبر از یاد، رسم خوش سری را

سه منکر بر پَلشتی ها بیافزای
فغان، نومیدی و غم پروری را