Tuesday, October 22, 2013

هبوط

از خبط حواست یا ربط داروین؟
که بی تو
تمام سیب ها طعم ترش هبوط دارند...

خاطرات سپید بهشتند
تکه های یاس میان دندان هایم
و زبانی که از روی لثه به جستجوی چاره ایست گذرا

شاید
زمان روزی میان ابعاد ناشناخته خم شد
و ابرهایی که باد برده را روی سرمان نشاند
نه برای نبودن آنچه هست
تنها
برای تکرار پژواک خنده هایی که سال هاست رفته اند

Thursday, August 01, 2013

ستاره‌ی شمال



چشمش ستاره‌ی شمال بود 
نگاهش فانوس
و باد مِهرش همیشه موافق

باز اما کشتی ما گم شد و شکست
میان دریای دلش

برای مادرم شیرین

Tuesday, July 16, 2013

تیـر آن سال

به مناسبت سالروز 24 تیر 88، سانحه پرواز ایروان... رفتن دکتر جوان و آرام عزیز:

میان قلب من باقیست تا حال
به محنت "تیـر" درآلود آن سال
چه زهری داشت این داغ جگرسوز
چه رنجی دارد این هجران و احوال

هر آینه به چشمم خاطری هست
از آن دوران رخشان طلا فام
نشد تسکینِ دردم برگِ تقویم
نشد یادش نهان در بین ایام

پس از مرگِ ستاره یک سیه چال
نبودش، حسِ سردی از تباهیست
خلاء تا بی‌کران، بی نور و تاریک
جهانم بی فروغش در سیاهیست

***

نشستم روی سکو مثل هر روز
به دستم زنبق و گوشم به اعلام
امید و انتظاری در نگاهم
که بازآید، سفر آید به انجام



چهارمین سالروز رفتنش رسیده... باورم نمیشه...
شاید خیلی مناسب نباشه اما می خوام یه خاطره ازش بگم:
این تصویر رو در کنار یک سری دیگه از این دست کارتون‌ها حدود سال 85 از دوستان و نزدیکان صمیمی گذاشته بودم روی گوشیم که وقتی زنگ می زنن کاریکاتورشون نشون داده بشه.
یه روز -فکر کنم تو بهمن 85 بود - که دکتر منو تو میدون ونک پیاده کرد، اون روز گوشی موبایلم تو ماشینش جاموند.
زنگ زده بود که چیزی بگه، دیده بود صدای گوشیم از تو ماشینش میاد و این عکس رو روی گوشیم دید.
زنگ زد خونه و با لحنی خاص گفت: "ببین گوشیتو جا گذاشتی هیچی، اما جریان این عکسه چیه؟" گفتم کدوم عکس آقای دکتر؟ و سرخ شده بودم
و خندید... فکر کنم خوشش اومده بود... هرچند دیگه روم نشد اون عکسو بذارم رو گوشیم برای زنگش...
یادش گرامی روحشون شاد

Saturday, June 29, 2013

مهر و خرداد



مگو از برگ زرد و رفته در باد

که از مِهر تو شد آتش به خرداد



خزان‌ پشت خزان از چرخ گردون

به تقویم دلت هر موسم آباد



نشستی بر شمارش گریه‌ی ابر

غم یک آسمان و نظم اعداد؟



به شیشه دست باران ضرب رگبار

برقص و غم بکَن از بیخ و بنیاد



به قلبِ بسته، عالم جمله زندان

اسیر آنکس، که دل را برده از یاد



کلید عشق و هر قفلی گشوده

اسیر عشق و از هر محبس آزاد

Monday, May 20, 2013

قاب خاکستری



این چنین این حالم
تا توانی که تصوّر داری
خسته‌ام از عالم

همه روزش تکرار
زنگ ساعت... بیدار
همه دم در سنجش...
 برگزیدن، اجبار
همه لب در انکار
همه نوبت اخبار:
موشکی خورده به جایی اکنون
همه سو غرق در آتش، در خون
و وِتو شد همه‌ی شُور جهان با یک شصت
بشنوید از ورزش... قوزک پای فلانی بشکست
***
پشت سر پنجره‌ام رو به خیابان بسته است
سینه ام از مکش سرب
دو چشم از قد آهن خسته است
پیش رو پنجره‌ای رو به دِهی دارم باز
رمه‌ها گرم چرا گفتن و مرتع پاسخ...
سرعت باد به مِگ، پنج دهم
عشق را  در این دِه
نتوان از خم ابروی نگاران فهمید
باید از"گاه‌نما"شان به کلیکی برچید
لایک‌ها باید زد...
***
من اتاقی دارم
پر از آهنگ و صدا
مملو از رنگ و نما، خط و مداد
بیشتر شعر و کتاب
ته سیگار و ته قهوه و ته مانده‌ی آب...
کار من صبح اما
گم شدن بین همه کاغذهاست
پلکان پیمودن
به صدایی خوش‌لحن، نفی امکان کردن
گِل "توجیه" لگد مالیدن
سایه‌ی هیبت افعی بودن...
پوست انداختن و نیش زدن
مرده ماران خوردن
لذتی می‌بینی؟
لذتی هست آیا، پس از انواع کسورات...
ته جدول، عددی را دیدن؟
لذتی خواهد بود، جمع کردن همه را تا اسفند؟
من چه خوبشختم پس... تو ببین! مالک 10 میلیونم
همه ارقام ریال... همه ایام خیال
***
کار من بود ای کاش
رنگ در کاشی پندارمهیا کردن  
خط گیسوی ظریفان به قلم طی کردن
و زمان را سر یک شاخه‌ی بیجان و نحیف
اندکی خم کردن
ذوب در ذهن و معما کردن

کار من بود ای کاش
دو سه گام از شادی
داخل گوش مصیبت کردن
با کلید سُل سرخط کتاب
درِ دل وا کردن... از ته دل گفتن
از غم دل خواندن...
***
خنده‌ای سرد به دنیا شاید
پاسخ مضحک یک قاصدک است
رو به فریاد "بیا با من" باد

پس نشستم از پای...
قاب خاکستری و خالی افسوس زدم
روی دیوار نگاهم امروز
و درونش روحم
 چه مرتب، چه مؤدب ژستی
به تواضع دارد...
قاب من گوشه‌ی خود
یک نوار از غم شب کم دارد
قاب خاکستری‌ام، غم شب کم دارد

Wednesday, April 10, 2013

عقربه ها

سه عقرب در پی ام
من در فرارم
ز نیش تلخ ساعت پر مرارم
"!دمی آرام آخر چرخ وحشی"
زمان نشنید و رد شد از مزارم


Tuesday, March 26, 2013

بدون عنوان



خوش بلول ای دوست کندو را میان
ما هوای دشت و دامن کرده ایم
خوش بنوش ای یار از موم انگبین
ما نوای ترک میهن کرده ایم

Sunday, February 10, 2013

پر شکستن

پر مرغی شکستم من
دو صد نفرین بر این دستم
نه از این روح مجروحم
ز عادت پر شکستم من

دلم سنگ و نگاهم سنگ
به دستم سنگ و آهم سنگ
صدای سنگی نفرت
از این خارا که هستم من

نوای مرغک افگار
به ناخن می خراشد فکر
دمی آرام گیرم تا
شکستم هر دوستم من

Thursday, January 03, 2013

ورسای من

دوستت دارم ها را روی هم چیدم

آجرهای الفبا
ساختن کاخ پرشکوه عشق تو را اندازه نیست

کاخ عشق تو
صد هزار تندیس از الهگان می خواهد
خروار خروار طلای ناب بوسه
هزار چلچراغ از اشک شبهای من
و
ساعت ها آغوش

آغوش

آغوش

تا گنبد لاجوردی بلندترین برج نیاز