Friday, July 22, 2011

تابستان

بر کمر زمین می زیستم ای کاش
تا تمام فصل هایم تابستان بود
و حقیقت، همیشه عمود بر زندگی می تابید

بوی پاییز که می آید
دلم از همین مرداد می گیرد

عطای خرمالوها را به لقایش بخشیدم...
پاییز مال عاشقان
که با بوسه و خنده 
بر گورستان برگهای خشک خیابان قدم بگذارند

پاییز ارزانی قوم و خویش حسود
که تا صبح یلدا
پای کرسی غیبت٬ انار سرخ حیاء را دان کنند

به من فقط یک قاچ تابستان بدهید
که مثل تبسم هندوانه شیرین باشد