Wednesday, February 26, 2014

چشم او



چشم او آتشفشانی پُرگداز
خاک سرمه از سر پِلکش فراز
شهر من یک پُمپِی بی سرپناه
زیرخاکستر نهان از سوز و ساز

چشم او ابزار خود ویرانی ام
باعث مدهوشی و حیرانی ام
میله میله از مژه، بَندِ نگاه
من در این چشم سیه زندانی ام

چشم او جام گلاب سرخ ناب
من که مست و ساقی از بُنیان خراب
تاکِ این مِی یا بهشتی بوده است
یا که از خون مسیحَست این شراب

چشم او باغی همه سیب عَدَن
دم به دم حس هبوط و آمدن
هر نفس احساس شوق و اضطراب
هر قدم از خود تهی و پُر شدن

چشم او دنیای من آغاز من
معنی ایما و هر اِبراز من
چشم او یعنی چرا اینجا منم
پاسخ هستن، قضاپرداز من

چشم او بنیاد تشبیه جمال
استعاره از نهایت از کمال
بیت ها تا کِی سرایم من دراز؟
چشم او تمثیل امکان در محال