کودتای گرماست دلیل سکوت ظهر تابستان
و من زیر سایبان درخت خرمالو های هنوز نارس...
...می نگرم به تکاپوی حشره ای ناشناخته
که روی دستم بازیچه است
و یاد می آیدم که پدیده ها
همه تمثیلند از حرف ناگفته ی دلها
پس می خوانم به نجوا :
ای نشسته در سایه ی تردید
چه گرماییست در هوای عشقت
بدان تا وقتی خرمالو ها برسند
بر دستانت حشره وارم
No comments:
Post a Comment