به گمانم من و تو
در دو سوی لبه ی چاه اِریدانوسیم
آن قَدَر دوووووووووور
که اعداد به ما می خندند
بین ما سرد و تهیست
عاری از هر جنبش،خالی از هَر...
خالی از حتی هیچ...
چه بزرگی اما...
سایه ات هست هنوز
بر سرم حفظ و پناه
چه بزرگی که هنوز...
از خیالِ شبِ یک ذهن ظریف
از میان در دروازه ی آن روی جهان
می زنی سر به دل خسته و رنجور و خراب
به زنده یاد حمید. ج