تلفظ نامت دشوار آمد
بیگانه ای چون من را
در شهر عاشقان آن چنانی
پس بر گوشه ای نوشتم
نامت را بر دیواری که از رنگ پر بود
شاید بگذری از این کوچه ی تاریک
شبی را مست
باید فرسنگ ها دوید
بر جاده ای یک قدمی
تا رسیدن به سرحد برازندگی زنی چون تو
باید خواند رمان های بی انجام را
و ترانه های بی قافیه را از بر بود
چشمان تو نیز چون من سرخ است
لیک عینکی بر چشم داری
سیاه تر از آخرین مُد سال
برای با تو بودن...
باید با مردم بود
باید رقصید، نوشید، خندید
باید در بازار از خود تهی شد...
تو
خود ِ تو نیستی
تو را باید با یک شهر پرستید
No comments:
Post a Comment