Sunday, April 01, 2012

بیگانه

تلفظ نامت دشوار آمد
بیگانه ای چون من را
در شهر عاشقان آن چنانی

پس بر گوشه ای نوشتم
نامت را بر دیواری که از رنگ پر بود
شاید بگذری از این کوچه ی تاریک
شبی را مست

باید فرسنگ ها دوید
بر جاده ای یک قدمی
تا رسیدن به سرحد برازندگی زنی چون تو

باید خواند رمان های بی انجام را
و ترانه های بی قافیه را از بر بود

چشمان تو نیز چون من سرخ است
لیک عینکی بر چشم داری
سیاه تر از آخرین مُد سال

برای با تو بودن...
باید با مردم بود
باید رقصید، نوشید، خندید
باید در بازار از خود تهی شد...
تو
خود ِ تو نیستی
تو را باید با یک شهر پرستید

No comments:

Post a Comment