ناز، از چشمت به روی ماسه دریا چکید
ساحل دریا شکر
امواج دریا شد عسل
صخره های سنگی شرم حضور
غوطه ور
چون تکه های چسبناک موم نرم
گرده های اشتیاق و خواهش من
پخش می شد در هوای چشم خیس و شرجی ات
آسمان یکسر همه زنبورکان شاد و مست
پرگرفتند از میان کندوی پر شهد و گرم سینه ات
من پر از نیشم، پر از تب
در رگم نوش گوار
خلسه ای دارم به پنهای تمام روزگار
جای سرخ بوسه هایت مانده بر گلزار تن
پولک خورشید
حل شد، در ته جام افق
آب شیرین شد مثال خواب قندآگین من
من کنارت تا ابد خواهم که خفت
تا ابد از ناز بی پایان تو
قصه و افسانه ها خواهم که گفت
No comments:
Post a Comment