Friday, November 09, 2012

شب آبانی

و پاییز
چنین سان برپاست
که نسیم شهوت‌انگیز شب آبانی
از درختان می‌کَنَد جامه برون با صد ناز
ابرها گستردند
حجله بر اوج هوس‌بازی باغ
دست باران نم نم
شرم عریانی شاخه‌ها ز هم می‌شوید
و زمین... چاله چاله همه سو آینه‌بندان کرده

من شنیدم آرام، دختر توت سیاه
از صدای گذر ما چه سرخوش حالیست
زیر پا کردیم خرد، رخت اُخرایی و سرخش آخر
بید مجنون به گمانم به صرافت افتاد
لیلی توت چه خواهش دارد

No comments:

Post a Comment