Thursday, January 03, 2013

ورسای من

دوستت دارم ها را روی هم چیدم

آجرهای الفبا
ساختن کاخ پرشکوه عشق تو را اندازه نیست

کاخ عشق تو
صد هزار تندیس از الهگان می خواهد
خروار خروار طلای ناب بوسه
هزار چلچراغ از اشک شبهای من
و
ساعت ها آغوش

آغوش

آغوش

تا گنبد لاجوردی بلندترین برج نیاز

1 comment:

  1. از دوست داشتن


    امشب از آسمان ديده تو
    روي شعرم ستاره ميبارد
    در سكوت سپيد كاغذها
    پنجه هايم جرقه ميكارد
    شعر ديوانه تب آلودم
    شرمگين از شيار خواهشها
    پيكرش را دوباره مي سوزد
    عطش جاودان آتشها
    آري آغاز دوست داشتن است
    گرچه پايان راه ناپيداست
    من به پايان دگر نينديشم
    كه همين دوست داشتن زيباست
    از سياهي چرا حذر كردن
    شب پر از قطره هاي الماس است
    آنچه از شب به جاي مي ماند
    عطر سكر آور گل ياس است
    آه بگذار گم شوم در تو
    كس نيابد ز من نشانه من
    روح سوزان آه مرطوب من
    بوزد بر تن ترانه من
    آه بگذار زين دريچه باز
    خفته در پرنيان رويا ها
    با پر روشني سفر گيرم
    بگذرم از حصار دنياها
    داني از زندگي چه ميخواهم
    من تو باشم ‚ تو ‚ پاي تا سر تو
    زندگي گر هزار باره بود
    بار ديگر تو بار ديگر تو
    آنچه در من نهفته درياييست
    كي توان نهفتنم باشد
    با تو زين سهمگين طوفاني
    كاش ياراي گفتنم باشد
    بس كه لبريزم از تو مي خواهم
    بدوم در ميان صحراها
    سر بكوبم به سنگ كوهستان
    تن بكوبم به موج دريا ها
    بس كه لبريزم از تو مي خواهم
    چون غباري ز خود فرو ريزم
    زير پاي تو سر نهم آرام
    به سبك سايه تو آويزم
    آري آغاز دوست داشتن است
    گرچه پايان راه نا پيداست
    من به پايان دگر نينديشم
    كه همين دوست داشتن زيباست
    asheghetammm

    ReplyDelete