گَزيدي از زبان كينه ما را
خدا را شكر اگر آسوده گشتي
به خون چرك ما زهري دگر ريخت
تو پنداري كه خون پالوده گشتي
شفاي تلخي كامت شكر نيست
پيِ نِي عمر خود بيهوده گشتي
بكَن دندان كين از سق غفلت
كه از سم درون آلوده گشتي
چه ترساني مرا از چنبر درد؟
تو پيچيدي و خود فرسوده گشتي
No comments:
Post a Comment