آنچه دریغ از من افسون شده
بر همگان رحمت افزون شده
در رگ یاران شده جاری عسل
اشک و بزاق و عرقم خون شده
جذب همه گشته نگار و نسیم
جذب به من عَنتر و میمون شده
من نکند مرد نباشم خدا؟!
مادر بیچاره که مظنون شده
شهر پر از خسروی فیروزبخت
قحطی چون بنده و مجنون شده
عاقبت کار، خدا آگه است
بدتر از این چیست که اکنون شده؟
No comments:
Post a Comment