Friday, August 13, 2010

نق نق


آنچه دریغ از من افسون شده
بر همگان رحمت افزون شده

در رگ یاران شده جاری عسل
اشک و بزاق و عرقم خون شده

جذب همه گشته نگار و نسیم
جذب به من عَنتر و میمون شده

من نکند مرد نباشم خدا؟!
مادر بیچاره که مظنون شده

شهر پر از خسروی فیروزبخت
قحطی چون بنده و مجنون شده

عاقبت کار، خدا آگه است
بدتر از این چیست که اکنون شده؟


 این شعر یکهو اومد و دلم نیومد پستش نکنم، یکم مسخرست اما با مزست


بیت پنجم:
Khosroye 
چون(choon)= مانند، مثل

No comments:

Post a Comment