Thursday, August 26, 2010

آیینه


آیینه عیب نداره یک دفعه هم دروغ بگو
صورت خسته رو با خسته نکن تو روبرو

اینقدر نشون نده دیوار روبرویی رو
خودمم خوب می بینم پشت سرم سیاهی رو

اینکه من مرده دلم رو خودمم خوب می دونم
نمی خوام قصه ی تکراری رو تو قاب بخونم

مثل یک پنجره باش رو به افق های سفید
که تهش دراومده نیمه ی خورشید امید

بذار از تو رد بشم بیام به شهر نقره فام
جایی که هرچیزی برعکسه و وارونه مدام

آیینه عیب نداره یک دفعه هم دروغ بگو
صورت گریه رو با خنده بکن تو روبرو

No comments:

Post a Comment