آیینه عیب نداره یک دفعه هم دروغ بگو
صورت خسته رو با خسته نکن تو روبرو
اینقدر نشون نده دیوار روبرویی رو
خودمم خوب می بینم پشت سرم سیاهی رو
اینکه من مرده دلم رو خودمم خوب می دونم
نمی خوام قصه ی تکراری رو تو قاب بخونم
مثل یک پنجره باش رو به افق های سفید
که تهش دراومده نیمه ی خورشید امید
بذار از تو رد بشم بیام به شهر نقره فام
جایی که هرچیزی برعکسه و وارونه مدام
آیینه عیب نداره یک دفعه هم دروغ بگو
صورت گریه رو با خنده بکن تو روبرو
No comments:
Post a Comment