Saturday, September 03, 2011

اصلاح


















روئید جز شقایق، بر دشت صورتم باز
پر شد ز میخ غربت، این مرتع فرح‌ساز

آئینه را نگفتم،روزی دگر سلامی       
قد می‌کشید هر میخ، چون تیر ناوک انداز(ناوک=تیر یا پیکان کوچک)

رویم سیاه چون قیر، از حُسن این محاسن(ریش)
مقلوب(تغییر یافته)،  این رُخ من،بی دست چهره‌پرداز

پیری ز مرحمت(لطف) گفت،صورت تراشم از حزن
گفتم بدون اسباب، کاری نگیرد آغاز

کف از دهان مردُم، آسان شود مُهیا
تیغی ولی نبُرد، چون ابروان طناز

این ما و ریش و آشوب،این‌سوز و آه‌ و اندوه
تا دلبر رمیده، آید به منزلم باز

No comments:

Post a Comment