بُرده ام خانه کمی دور عزیز
این نشانی، تو به دفتر بنویس:
از شهید عاشقکیش
به خیابان جفا می آیی...
...معبر پر خم و ناهمواریست
بعد از آن می گردی
دور میدان جنون
که میانش پیداست
پیکر سنگی مردی که کنون
سینه ی خالی آن لانه ی مرغان شده است
از پل خاطره ها بگذر و تا یاد بیا
نبش کوی پردیس
که شده جنتِ هفت
دکه ای هست پر از میخکِ تقدیم و سکوت
تو کنارش حتماً
گذری خواهی دید...
نام آن سابق و اکنون هیچ است
وارد غربت بُستان که شدی
خانه ام نزدیک است
وسط جنگل حکاکی سنگ
بوته ی تنهائیست
بُرده از خاک وجودم نعمت
نام من چند صباحیست که شمشاد شده
دل من از مَکِش خون کثیف
فارغ و راحت و آزاد شده
No comments:
Post a Comment