Tuesday, November 16, 2010

هزار پنجره ی خیال

با نرم افزار پینت و فتوشاپ
صدای افکار تباهم را تا ته پایین آوردم
و هر هزار پنجره ی خیال را
که به باغ حوریان هرزه گشاده بود
بستم

سکوت نعره زد...
سکوت
و خلائی که از هیچ فضا را پر کرد

مگر صدای جیرجیر سوسک های کنج ذهنم
که پس مانده های خِــرَد را با ولع می جویدند

دل...
خاموش خفته بود

ملحفه ی سرخ رنگش را کنار زدم...
بوی مرگ برخواست...
و تعفنی که شاید ماهها پنهان شده بود

یقین دارم بارها فریاد " کمک" سر داده
زمانی که گوشم پر از آوای بی خبری بود
زمانی که کر بودم

No comments:

Post a Comment