هر آنقدر که می ام بُد نصیب یاران شد
به نوش خمر و طرب بین خوشی هزاران شد
نگو مرا ز بُلندا و دوری خورشید
نه هر بعیدِ بعیدی، نبود و پایان شد
به حُسن فاصله ها بین که قدرت دلها
به آسمان صداقت شعاع تابان شد
به آفتاب محبت یخ زمین شد آب
به لطف جمله رفیقان ببین بهاران شد
صـدای ساز تو آید به ضرب این دل ریش
گلو به یاد صدایت گرفت و باران شد
ببین که مانده من و کوچه گردی بی تو
به یاد آن همه پرسه سرم خیابان شد
دو دم اجازه ی چرخش زمانه را می ده
ببین به شام فراقت، سحر نمایان شد
ز شرق دور می رسد سلام تو بر من
سلام موسمی ات بر دلم چو طوفان شد
سلام من به تو ای مرد بی قراری ها
سلام من به سلامت تراز و میزان شد
به نوش خمر و طرب بین خوشی هزاران شد
نگو مرا ز بُلندا و دوری خورشید
نه هر بعیدِ بعیدی، نبود و پایان شد
به حُسن فاصله ها بین که قدرت دلها
به آسمان صداقت شعاع تابان شد
به آفتاب محبت یخ زمین شد آب
به لطف جمله رفیقان ببین بهاران شد
صـدای ساز تو آید به ضرب این دل ریش
گلو به یاد صدایت گرفت و باران شد
ببین که مانده من و کوچه گردی بی تو
به یاد آن همه پرسه سرم خیابان شد
دو دم اجازه ی چرخش زمانه را می ده
ببین به شام فراقت، سحر نمایان شد
ز شرق دور می رسد سلام تو بر من
سلام موسمی ات بر دلم چو طوفان شد
سلام من به تو ای مرد بی قراری ها
سلام من به سلامت تراز و میزان شد
تقدیم به دوست عزیزم کیا
در پاسخ به شعر زیبایی کیارش:
ز کودکی بگفتی و من از خود به در شدم
جامم به سیاهی تعنه و خوش تا به سر شدم
گفتی ز "طعم تلخ حقیقت" و پیمان یار
کو اینچنین وفا، که ز یاران بر حذر شدم
سبز درخت ایام وفا و روز نیک
قدرش ندانستم و بر آن تبر شدم
تا ز شاخسار هنرم بگرفتم ثمری
گویی ز بستان هنرت بارور شدم
آه . . . گفتی ز آخر شدن این فراغ سرد
سرما وجودم بگرفت و داغتر شدم
گمانم مبرد زموی سپید تو به عمر دراز
روی خود در آیینه بدیدم؛ که پیرتر شدم
گفتمت روزی بتاز،عمراست تازان در گذار
بس که تاختم زود ، زودتر دیرتر شدم!
گویند که زندگی بود؛ عشق و درک لحظه ها
از درک عشق و لحظه ها بود،کزان سیرتر شدم
با روبه مشکلات همچو شیر بجنگ
من شیر مشکلات بدیدم و شیرتر شدم
تا این صدای دهل رسد به سقف فلک
من زان بم صدا کاستم و زیرتر شدم
نالیدن ز بخت و ایام نکند حاجتم روا
تا به کوی توآیم باز، درباد پرشدم
جامم به سیاهی تعنه و خوش تا به سر شدم
گفتی ز "طعم تلخ حقیقت" و پیمان یار
کو اینچنین وفا، که ز یاران بر حذر شدم
سبز درخت ایام وفا و روز نیک
قدرش ندانستم و بر آن تبر شدم
تا ز شاخسار هنرم بگرفتم ثمری
گویی ز بستان هنرت بارور شدم
آه . . . گفتی ز آخر شدن این فراغ سرد
سرما وجودم بگرفت و داغتر شدم
گمانم مبرد زموی سپید تو به عمر دراز
روی خود در آیینه بدیدم؛ که پیرتر شدم
گفتمت روزی بتاز،عمراست تازان در گذار
بس که تاختم زود ، زودتر دیرتر شدم!
گویند که زندگی بود؛ عشق و درک لحظه ها
از درک عشق و لحظه ها بود،کزان سیرتر شدم
با روبه مشکلات همچو شیر بجنگ
من شیر مشکلات بدیدم و شیرتر شدم
تا این صدای دهل رسد به سقف فلک
من زان بم صدا کاستم و زیرتر شدم
نالیدن ز بخت و ایام نکند حاجتم روا
تا به کوی توآیم باز، درباد پرشدم
No comments:
Post a Comment