Tuesday, June 08, 2010

شمع بی مقدار


ای به سر آتش نهاده شمع داغ
از چه می سوزی به شــور و اشتیاق؟

دوده ی دل از چه غم کـردی فراز؟
سقف عالم تار کردی زین سیاق

اشک، از چشمان مجنون می چکد
کیست یارت اشک ریزیش از فراق؟

بر سر هر بزم و نذری حاضری
بر سر سنگ مزاران شب چراغ

شاعران و عارفان مدحت کنند
کیستی؟ "پروانه سوزی" را اجاق؟

سایه ی شعله از آن سر کم مباد
چون که بی لطفش نخی اندر چماق

شعله گر شمعی بدین شوکت رساند
بین چه سازد از دل عاشق مذاق

No comments:

Post a Comment